دخملم 6 ماهه شد
روزها و دقيقه ها كه ميگذرن نويد از حضور پر رنگتري از تو رو ميدن . تنهايي و يكنواختي كم كمك داره كوچ ميكنه و اميد و سر زندگي بيشتر خودشو تو زندگيمون جا داده و نمايانتر شده . تو دلبندم اصلا تو ذهن و خاطر ما نبودي تا اينكه مصلحت بر اين شد كه حضور خودتو اعلام كني . شايد اوايل امادگي قبول مسؤليتي بزرگ رو نداشتيم اما الان لحظه شماري ميكنيم براي پذيرش اين پيمان كه تا ميتوانيم از هيچ چيز براي تو عزيزم ،چراغ زندگيمان دريغ نكنيم و تا خوشبختي تمامت هيچ كوتاهي نداشته باشيم . مامان گلم نميدو نم نوشته هام خوبه يا نه اما باور كن الان كه مينويسم بغض دارم و اشك روي صورتم حركت ميكنه .اين احساس مادرانه منه كه اينجوري بيانش كردم . دوست دارم...
نویسنده :
مامان الهام
1:15